رنج نامه 4 ساله که ختم به خیر شد
دوستان می خواهم رنج نامه ای را برایتان به صورت خلاصه بنویسم که عده ای نوجوان و جوان آن را تحمل کردند ولی 4 سال حتی یک لحظه از مجاهدت کم نگذاشتند تا امروز دوباره به هدف خود رسیدند و دوباره برگزیده شدند.هدف از نوشتن این داستان که پایانی شیرین دارد این است که ...
سال ها پیش چند نفر از جوانان حزب اللهی دور هم جمع می شوند و یک موسسه فرهنگی-مذهبی را تشکیل می دهند که در یک منطقه ای به فعالیت می پرداختند.این موسسه فرهنگی-مذهبی توانسته بود تعداد قابل توجهی از نوجوانان محله را جذب کند و حداقلش این بود که قسمتی از وقت نوجوانان در آن محل مقدس می گذشت.آن محل مقدس با حضور این موسسه فرهنگی-مذهبی بسیار فعال تر از گذشته شده بود و فعالیت فرهنگی ومذهبی متعددی در آن اجرا می شد.
روزگار گذشت و گذشت تا رسید به 4 سال پیش.
بزرگان آن محل مقدس نتوانستند با اعضای آن موسسه فرهنگی-مذهبی که جوان بودند و دغدغه مند و پر انرژی،همکاری کنند . چاره ای اندیشیدند.مقابل چشمان کودکان و نوجوانان و جوانان عضو این موسسه فرهنگی-مذهبی ، قفل درهای آن محل مقدس را عوض کردند.شبی که اعضای حاضر و ناظر،هیچ گاه فراموش نخواهند کرد؛شبی که اشک ها بر گونه ها جاری بود؛شبی که اسباب و وسایل آن نوجوانان و جوانان از آن محل مقدس دور ریخته شد.شبی که باران به شدت می بارید و اسباب و وسایل زیر باران بود.شبی که حتی به یاد آوردنش هم لرزه بر پیکرم می اندازد...
آن موسسه فرهنگی-مذهبی فعالیت خود را قطع نکرد و ناامید نشد.هیچ جا و مکانی برای ادامه فعالیت هایش نداشت به ناچار به نمازخانه پناه برد.کدام نمازخانه؟؟؟
نمازخانه ای که در پارک اللرباغی قرار داشت و یک کانکس بود.حضور در جلسات در شبهای سرد زمستان سخت بود ولی آن جوانان و نوجوانان هیچ گاه فراموش نخواهند کرد آن شبهای سرد را ؛ فراموش نخواهند کرد شب هایی را که بخاری برقی خانه را کش رفته بودند؛فراموش نخواهند کرد که چگونه گرمای این بخاری برقی ها به کمک گرمای نفس های جوانان و نوجوانان آمده بود، تا دور هم باشند و جمع خود را از هم پاشیده نبینند.
حتی تصورش هم گاهی سخت است.عده ای بی پول،که هیچ سرپناهی برای فعالیت های فرهنگی ندارند؛سخت است تصور کردن وضعیت نوجوانانی که شب ها پای پیاده بخاری به دست از والدین اجازه می گرفتند تا برای حضور در جلسات آن انجمن به پارک بروند.لذت بخش است حضور نمایندگان مجلس شورای اسلامی در آن کانکس.ایمان اعضای آن موسسه فرهنگی-مذهبی به مسیرشان واقعا ستودنی است!
روز ها از پس هم می گذشت و سختی ها روز به روز بیشتر می شد.آن جوانان در ایام فاطمیه به حضرت زهرا(س)توسل کردند و روز بعد شهادت مادر مشکل مکان آنان حل شد.یک ساختمان دو طبقه که سال ها متروکه و خالی از سکنه بود.
فعالیت ها رنگ و بوی تازه ای گرفت...
آن موسسه فرهنگی-مذهبی ،موسسه نمونه استانی و کشوری شد.در شهر و استان برای خود اعتباری کسب کرد.اهالی محله بیش از 4 سال پیش به آن اعتماد می کردند و خلا آن را بیش از پیش در آن مکان مقدس احساس می کردند.
اعضای این موسسه فرهنگی-مذهبی می خواستند که از آن مکان مقدس که خود را وابسته به آنجا می دانستند،دور نباشند و دوباره به آنجا برگردند و فعالیت ها را دوباره شروع کنند.
پس از سال ها دیشب اولین انتخابات هیئت امنای آن مکان مقدس بود.تمام سختی ها،تمام حرف هایی که شنیده شد،تمام فشار هایی که تحمل شد،تمام توسل هایی که انجام پذیرفت و تمام برنامه هایی که اجرا شد،دیشب نتیجه داد و انتخابات به نفع آن موسسه فرهنگی-مذهبی تمام شد و اعضای محله دوباره به این جوانان و نوجوانان اعتماد کردند و دیر یا زود، آن نوجوانان که دیگر جوان شده اند و آن کودکان که حال نوجوانی پر انرژی اند دوباره به آن مکان مقدس برخواهند گشت.
دوستانی که ارتباط تنگاتنگی با بنده دارند و از اوضاع خبردار بودند کل ماجرا و مصادیق را فهمیدند ولی به دوستانی که نه " موسسه فرهنگی-مذهبی " را می شناسند و نا "آن مکان مقدس"را،پیشنهاد می کنم که هیچ گاه نامید نشوند و بدانند که در سخت ترین شرایط می توان نتیجه مطلوب را کسب کرد لذا به راحتی می توان 4 سال آینده به مطلوب و مقصد رسید.
در معرفی وبلاگ گفته بودم که قصد دارم برخی از درد دل های خودم را بنویسم.قسم یاد می کنم که یک از هزار را نوشتم و اگر سرّ دل بگشایم توانایی کنترل سوز دل وجود نخواهد داشت.لذا به همین حد بسنده میکنم.
آن مکان مقدس=مسجد
- ۹۳/۰۳/۱۱