خط اخر کافی است/گزارش 5 اردیبهشت همراه شهدا
به نام خداوند شهدا
حال که دقایقی از بامداد هفتم اردیبهشت می گذرد،می خواهم گزارشی از حس و حال شهر و مردم بزرگوار این شهر را در روز 5 شهریور را در قالب یک گزارش برای دلم بنویسم تا ماه ها و حتی سال ها بعد با خواندن دوباره این گزارش خاطره 5 شهریور 1393 برایم تداعی شود.
نیازی به مقدمه نیست و مستقیما وارد اصل ماجرا می شوم و گزارش می دهم.
صبح ساعت 10 قرار است کراسمی در یکی از میدان های اصلی شهر برگزار شود.از حضور نیروهای انتظامی در خیابان های اطراف میعادگاه معلوم است که خبرهایی هست.خیابان های منتهی به خیابان امام (ره)مسدود شده اند.هیچ وسیله نقلیه حق تردد در خ امام (ره)را ندارد.مردم گروه گروه به سمت میدان انقلاب (ایالت)در حرکت اند...
برخی هنگام طی مسیر اشک می ریزند؛برخی ان قدر در فکر فرو رفته اند که از دور و بر خود بی خبرند؛برخی به تبع مسئول بودنشان با کت و شلوار اطوکشیده شده به ارامی در حرکت اند.برخی با لباس نظامی و بسیجی مشتاقانه به سمت میدان طی طریق می کنند.
هرچه به میدان نزدیک تر می شویم هدف اجتماع بیشتر مشخص می شود.بنرهایی حاوی دو عکس نصب شده اند.دو چهره نورانی؛دو چهره انقلابی؛دو چهره اسلامی؛دو چهره با لباس سپاهی.
سخنران مشغول ایراد سخنرانی است.تمام شد
مداحی شروع می شود.ناله ها بالا می رود؛اشک ها سرازیر می شوند؛چهره ها در هم می روند؛چادرها مقابل صورت می ایند؛مداحی در مورد شهید و شهادت است؛ بلافاصله ندای لا اله الاالله سر داده می شود.
ای وای....
الله اکبر...
ان دو چهره نورانی انقلای اسلامی با لباس سپاهی شهید شده اند و دیگر هیچ.....
ان دو نفر بیدار شده اند و به سوی پروردگار شتافته اند.ان دو نفر جان دادند تا روحیه جوانان ارومیه جانی دوباره بگیرد.ان دو نفر روزها و ماه ها در مرزها برای ارامش من و امثال من زحمت کشیده اند بدون اینکه کسی بداند.اری دلیل بهشتی شدنشان اخلاصشان بود و بس.
صحنه های تلخ و شیرینی بسیاری در حال رخ دادن بود.
دیدن چهره همسر شهید همراه فرزند 9 ماهه اش تلخ بود.دیدن چهره مادر و پدر شهدا تلخ بود.فکر کردن به چایگاه این دو نفر شیرین بود.دیدن دوباره کت شلوار پوش های معروف شهر هم تلخ بود هم شیرین.دیدن حضور پر شور مردم لذت بخش بود.دیدن اشک ها بر گونه ها دل را ارام می کرد.تلاش برای حمل پیکر شهدا دیدنی بود.حضور نوجوانان امید بخش بود.گریه هم رزمان شهدا بر پیکر انسان لرزه می انداخت.
دعا با صدای بلند یک بانوی میانسال که لعن می کرد امریکا و اسرائیل را معادلات را برای همه حل می کرد و پرسش ها را پاسخ می گفت.
بگذریم؛ که همین بند آخر ...
- ۹۳/۰۶/۰۷
آفرین
تو هم از اینا بلدی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟